به دادم برس

ساعتا  رو  به  عقب  برگردون
اگه   فرصتی   هنوزم   مونده
بگو  توو  گذشته  چی  میبینی
که  از آینده  تو  رو  ترسونده
ساعتا  رو  به  عقب  برگردون
اون همه  خاطره  رو  پیدا کن
پشت  این  همه  شب  تکراری
یه  جهان  تازه  رو من  وا کن
من هنوز زخمی یه خاطره ام
جز تو هیچکس رو دلم مرهم نیست
اسمتو  صدا زدم   وقتی  که
حتی  اسم  خودمم  یادم   نیست
همه ی  امیدمی  این  روزا
که   نجاتم  بدی  از  این  زندون
تو  فقط  اگه  بخوای  میتونی
ساعتا  رو  به  عقب  برگردون
نمیشه زمین خورد و گریه نکرد
به دادم برس بهترین نارفیق
هنوزم به دستهای تو قانع ام
هنوز عاشقم با یه زخم عمیق
تو این روزهای سیاه و کسل
دلم خیسه از حس بارون شدن
تو رو جون هرکی بهش مومنی
فقط امشبو حرف رفتن نزن
تو این روزهای سیاه و مریض
فقط یک کمی چای واسه من بریز
میدونم همیشه بدهکارتم
میدونی نمیشه فراموش کرد
من از بس که تو خوابتم زخمیم
نمیشه که کابوسمُ گوش کرد
نمیشه که این وحشتُ دوره کرد
نباشی ، نمونی ، نخندی ، بری
یه عمری جنون و تحمل کنم
به دیونگیم دل نبندی بری
تو سیگارو خاموش کن تا بگم
چطور میشه با گریه هم دود شد
چطور میشه با خنده هم زخم خورد
چطور میشه با عشق نابود شد
شبهایی که میترسم از فکرهام
همیشه هوا خیس و بارونیه
یه زن با جنونش به من یاد داد
که عاشق شدن قبرِ ویرونیه
تو این روزهای سیاه و مریض
فقط یک کمی چای واسه من بریز


دانلود آهنگ جدید رضا یزدانی از آلبوم خاص با نام به دادم برس

منبع :وبلاگ هم صدا

سعی کنیم که اینگونه باشیم !

غالبا آدمها غیرمنطقی، بی حکمت و خود محورند! 

با این وجود آنان راببخشید.


اگر مهربان هستید، آدمها شما را به خودخواهی و غرض ورزی متهم می کنند!

با این وجود مهربان باشید.


اگر کامیابید، دوستانی بی وفا و دشمنانی واقعی خواهید یافت!

با این وجود موفق باشید.


اگر درستکار و صادقید، آدمها شما را فریب خواهند داد!

با این وجود امین و صادق بمانید.


آنچه شما سالهایتان را برای بنایش صرف کرده اید، آدمها یک شبه نابودش می کنند!

با این وجود بنا کنید.


اگر به شادی و آرامی برسید، دیگران حسادت می کنند!

با این وجود شاد باشید.


نیکی های امروزتان را به فردا فراموش می کنند!

با این وجود نیکی کنید.


حتی وقتی بهترین خود را ایثار می کنید، باز می گویند کافی نیست!

با این وجود بهترین خود را ایثار کنید.

پـَـَـ نــه پـَـَــــ !! (طنز قسمت دوم)

رفتم بچه خواهرمو از مهدکودک بیارم،
مربیه میگه: بچه رو میبریدش؟
گفتم پَ نه پَ همینجا میخورمش

رفتم بانک پول بگیرم
کارمنده میگه پول رو میبرین؟
گفتم پَ نه پَ میخوام وایسم اینجا هر کس رقصید بریزم رو سرش شاباش بدم....

رفیقم شمارمو می خواست, گفتم: یادداشت کن 0932
گفت : تالیا داری؟

گفتم پَ نه پَ همراه اول شماره خالی نداشت بهم تو تالیا خط داد


رفتیم غار علیصدر. به رفیقم خفاش نشون دادم .
میگه وای خفاشه!
گفتم پَ نه پَ بتمن بود. اجاره خونه گرونه اینجا سکونت دارن فعلا!!!

ادامه مطلب ...

پـَـَـ نــه پـَـَــــ !! (طنز)

رفتیم بلیت کانادا بگیریم زنه میگه سیاحتیه؟
میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ زیارتیه میخوام برم امامزاده سید ریچارد


رفتیم سر خاک یکی از فامیلامون ساکت نشستیم پسر خاله ام میگه ساکتی!!! پــــ نه پـــــــ بلند شم برات سیا نرمه نرمه رو بخونم


یارو عکسمو دیده میگه:اااا دماغ خودته این؟
پـَـَــــ نــه پـَـَــــ دماغ اجدادمه که بینی به بینی، نسل به نسل منتقل شده الان رسیده به من!!!!


با دوستم رفتیم تو یه مغازه ی شلوغ که عسل طبیعی میفروشه؛ نوبت ما که میشه طرف میگه:شمام عسل میخواین!؟ ، پـَـَـــ نــه پـَـَـــ دوتا زنبوریم اومدیم استخدام شیم


تو بهشت زهرا دنبال قبر یکی می گشتیم. یه ادم خوشحال اومده داره با ما رو سنگ قبرا رو می خونه. بعد میگه دنبال قبر کسی می گردین؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ دستیار عزرائیلم اومدم ببینم کسی زود تر از موقع نمرده باشه
ادامه مطلب ...

زندانی بدون دیوار

بعد از جنگ آمریکا با کره، ژنرال ویلیام مایر که بعدها به سمت روانکاو ارشد ارتش آمریکا منصوب شد، یکی از پیچیده ترین موارد تاریخ جنگ در جهان را مورد مطالعه قرار میداد

حدود 1000 نفر از نظامیان آمریکایی در کره، در اردوگاهی زندانی شده بودند که از استانداردهای بین المللی برخوردار بود.  زندان با تعریف متعارف تقریباً محصور نبود. آب و غذا و امکانات به وفور یافت میشد. از هیچیک از تکنیکهای متداول شکنجه استفاده نمیشد

اما  بیشترین آمار مرگ زندانیان در این اردوگاه گزارش شده بود. زندانیان به مرگ طبیعی می مردند. امکانات فرار وجود داشت اما فرار نمیکردند. بسیاری از آنها شب میخوابیدند و صبح دیگر بیدار نمیشدند. آنهایی که مانده بودند احترام درجات نظامی را میان خود رعایت نمیکردند و عموماً با زندانبانان خود طرح دوستی میریختند

دلیل این رویداد، سالها مورد مطالعه قرار گرفت و ویلیام مایر نتیجه تحقیقات خود را به این شرح ارائه کرد

«در این اردوگاه، فقط نامه هایی که حاوی خبرهای بد بودند به دست زندانیان رسیده میشد. نامه های مثبت و امیدبخش تحویل نمیشدند

هر روز از زندانیان میخواستند در مقابل جمع، خاطره یکی از مواردی که به دوستان خود خیانت کرده اند، یا میتوانستند خدمتی بکنند و نکرده اند را تعریف کنند

هر کس که جاسوسی سایر زندانیان را میکرد، سیگار جایزه میگرفت. اما کسی که در موردش جاسوسی شده بود هیچ نوع تنبیهی نمیشد. همه به جاسوسی برای دریافت جایزه (که خطری هم برای دوستانشان نداشت) عادت کرده بودند»

 

تحقیقات نشان داد که این سه تکنیک در کنار هم، سربازان را به نقطه مرگ رسانده است

با دریافت خبرهای منتخب (فقط منفی) امید از بین میرفت

با جاسوسی، عزت نفس زندانیان تخریب میشد و خود را انسانی پست می یافتند با تعریف خیانتها، اعتبار آنها نزد همگروهی ها از بین میرفت

و این هر سه برای پایان یافتن انگیزه زندگی، و مرگ های خاموش کافی بود

این سبک شکنجه، شکنجه خاموش نامیده میشود

چقدر در زندگی خود و اطرافیان خود را به صورت خاموش شکنجه کرده ایم؟

تلخ اما حقیقت .. !(چند سال آینده)

سال ها بعد ما به نوه هامون:
 آره نوه گلم یادش بخیر اون موقع ها تو خیابونا زن و مرد قاطی بود!!!