آخر دنیا

من هم مثل شما ، مثل همه باور ندارم که دنیا ;کمتر از یک هفته دیگه تموم میشه....
ولی یه نکته هست که خیلی جالب و خیلی وحشتناکه ....
هیچ کس حاضر نشد کوچکترین تغییری تو رفتارش ایجاد کنه.....
هیچ کس حاضر نشد 1 درصد احتمال بده ......
همه هنوز به شکستن دل همدیگه ادامه میدیم و خودمون رو بی تقصیر میدونیم...
همه هنوز یه عالمه حرف تو دلمون مونده....
همه هنوز اونایی که دوستمون دارن رو تو انتظار محبتمون نگه داش

ت
یم......
هنوز تو خیلی از مواقع که میتونستیم به کسی کمک کنیم کوتاهی میکنیم...
هیچ کس یه ذره از غرورش کوتاه نیومد........
و.......
نه تو این یک سال که این بحث داغ بود نه حتی تو این یک ماه و نه حتی تو این چند روز .....
مهم نیست این قضیه واقعی باشه یا شایعه ولی مثل یه امتحان بزرگ عمل کرد که ما آدما هممون گند زدیم...........

کلمات انگلیسی با تعبیر فارسی! (طنز)‎

Keyboard
چه کسی برنده شد؟

Communication Board
کامیون کی شن ها رو برد؟

Morphine
باید بیشتر فین کنی

MissCall
دختر نا بالغ را گویند

Freezer
حرف مفت

ادامه مطلب ...

دهه شصت یعنی ..

یعنی شیفت صبح مدرسه آخره حال و شیفت بعدازظهر ضد حال
یعنی عشق زنگ ورزش و با زیرشلواری مدرسه رفتن
یعنی بخاری نفتی و مکافات روشن کردنش
یعنی از این تمبر کوچیکا بسته ای 10 تا تک تومن
یعنی بوی نارنگی وسیب قاچ شده توی کیف
یعنی بستنی خوردن و تکرار «بستنیش خوشمزه تره مامان!»
یعنی ویدئو قاچاقی کرایه کردن و یواشکی دیدن
یعنی صف طولانی شیر، از اون شیشه ای ها که خامه اولشو با انگشت پاک می کردیم!
یعنی ته کلاس بچه تنبلا، ردیف جلو خرخونا
یعنی صدآفرین، هزار آفرین، کارت تلاش
یعنی زنگای اول ریاضی، زنگای آخر انشا و تعلیمات مدنی
یعنی از این بستنی توپیا که شکل زی زی گولو بود
یعنی مشق شب نوشتن فقط با دوتا مداد: سیاه و قرمز
یعنی تلویزیون سیاه و سفید که فقط دوتا کانال می گیره
یعنی بوی رب گوجه همسایه توی حیاط، لواشک پهن کرده تو سینی و سفره رو پشت بوم
یعنی کلاسی 45 نفر هر نیمکت سه نفر
یعنی میکرو، سگا، آتاری کرایه کردن ساعتی 20 تومان
یعنی دوست داشتن، دوست داشته شدن، صفا، صمیمیت، عشق

خاطره زیبای اکبر عبدی از حسین پناهی

اکبر عبدی همبازی مرحوم حسین پناهی، خاطره‌ای از همکار سابقش می‌گوید که خواندن آن خالی از لطف نیست.
عبدی می‌گوید: «یک روز سر سریال بودیم. هوا هم خیلی سرد بود. از ماشین پیاده شد بدون کاپشن. گفتم: حسین این جوری اومدی از خانه بیرون؟ نگفتی سرما می‌خوری؟! گفت: کاپشن قشنگی بود نه؟ گفتم: آره. گفت: من هم خیلی دوستش داشتم ولی سرراه یکی را دیدم که اون هم دوستش داشت و هم احتیاجش داشت. من فقط دوستش داشتم.»

"مَردم" چیست؟

 
مَردم به موجودی گفته میشه که از بدو تولد همراهیت  میکنه و تا روز مرگت مجبوری که برای اون زندگی کنی.
برای مَردم خیلی مهمه که تو ...
چی میپوشی؟
کجا میری؟
چند سالته؟
بابات چیکارس؟
ناهار چی خوردی؟
چند روز یه بار حموم میری؟
چرا حالت خوب نیست؟
چرا میخندی؟
چرا ساکتی؟
چرا نیستی؟
چرا اومدی؟
چرا اینطوری نوشتی؟ عاشق شدی؟
چرا اونطوری نوشتی؟ فارغ شدی؟
چرا چشات قرمزه؟ حشیش کشیدی؟
چرا لاغر شدی؟ شکست عاطفی خوردی؟
چرا چاق شدی؟ زندگی بهت ساخته؟
و چراهای بسیاری که تا جوابش رو بدست نیاره دست از سرت ور نمیداره.
مَردم ذاتا قاضی به دنیا میاد.
بدون ِ اینکه خودت خبر داشته باشی، جلسه دادگاه برات تشکیل میده،
روت قضاوت میکنه،
حکم برات صادر میکنه و در نهایت محکوم میشی.
مَردم قابلیت اینو داره که همه جا باشه، هرجا بری میتونی ببینیش، حتی تو خواب.
اما مَردم همیشه از یه چیزی میترسه،
از اینکه تو بهش بی توجهی کنی، محلش نذاری، حرفاش رو نشنوی و کاراش رو نبینی.
پس دستت رو بذار رو گوشت، چشمات رو ببند و بی توجه بهش از کنارش عبور کن و مشغول کار خودت شو

تفاوت مگس و پلنگ

روزی مریدی از شیخ پرسید یا شیخ تفاوت مگس و پلنگ در چیست؟

شیخ از این تضاد همی جفت کردندی و دست بر گریبان و محاسن و خشتک کشید و بعد از دمی گفت
:
مگس را وقتی میرینی،میبینی و پلنگ را وقتی میبینی میرینی
!

مریدان که این شیوایی کلام را دیدند،خشتکها دریدند و به رشته کوه های آلپ فراری گشتیدند