ساعتا رو به عقب برگردون اگه فرصتی هنوزم مونده بگو توو گذشته چی میبینی که از آینده تو رو ترسونده ساعتا رو به عقب برگردون اون همه خاطره رو پیدا کن پشت این همه شب تکراری یه جهان تازه رو من وا کن من هنوز زخمی یه خاطره ام جز تو هیچکس رو دلم مرهم نیست اسمتو صدا زدم وقتی که حتی اسم خودمم یادم نیست همه ی امیدمی این روزا که نجاتم بدی از این زندون تو فقط اگه بخوای میتونی ساعتا رو به عقب برگردون نمیشه زمین خورد و گریه نکرد به دادم برس بهترین نارفیق هنوزم به دستهای تو قانع ام هنوز عاشقم با یه زخم عمیق تو این روزهای سیاه و کسل دلم خیسه از حس بارون شدن تو رو جون هرکی بهش مومنی فقط امشبو حرف رفتن نزن تو این روزهای سیاه و مریض فقط یک کمی چای واسه من بریز میدونم همیشه بدهکارتم میدونی نمیشه فراموش کرد من از بس که تو خوابتم زخمیم نمیشه که کابوسمُ گوش کرد نمیشه که این وحشتُ دوره کرد نباشی ، نمونی ، نخندی ، بری یه عمری جنون و تحمل کنم به دیونگیم دل نبندی بری تو سیگارو خاموش کن تا بگم چطور میشه با گریه هم دود شد چطور میشه با خنده هم زخم خورد چطور میشه با عشق نابود شد شبهایی که میترسم از فکرهام همیشه هوا خیس و بارونیه یه زن با جنونش به من یاد داد که عاشق شدن قبرِ ویرونیه تو این روزهای سیاه و مریض فقط یک کمی چای واسه من بریز
درود بهنام عزیز
سپاس از لطفت رفیق
وب جالبی داری مخصوصا اسم بسیار بامسمایی دارد. همه ما از بیکاری وبلاگ زدیم ولی فقط شما شهامت گفتنش را داشتید