در یک چهارراه ، که آدرسش اهمیتی ندارد

در یک چهارراه ، که آدرسش اهمیتی ندارد
یک دختر ، که اسمش را کاری نداریم
به چراغ قرمز عابر پیاده رسید
و ایستاد
و منتظر ماند
و نرفت
مردانی ، که به سطح فرهنگشان کاری نداریم
از کنار دختر ، که لباسش در قصه ما نقشی ندارد
به خیابانی ، که تعداد ماشین هایش را بیخیال می شویم
وارد می شدند
چراغ قرمز و ترافیک بود
و کسی نمی ایستاد
یک انگشت توهین آمیز
چند آرنج خشن
چند صد کلمه‌ی تحقیر کننده
با پیکر دختر برخورد کرد
از کشوری که اسمش را نمی بریم
از مردمی ، که نامهایشان را فراموش می کنیم
از آیینی که نقشش را در این حادثه انکار می کنیم
دخترک بیزار بود ...

انسان های بزرگ!

روزی روبرت دوونسنزو گلف باز بزرگ آرژانتینی، پس از بردن مسابقه و دریافت چک قهرمانی لبخند بر لب مقابل دوربین خبرنگاران وارد رختکن می شود تا آماده رفتن شود.
پس از ساعتی، او داخل پارکینگ تک و تنها به طرف ماشینش می رفت که زنی به وی نزدیک می شود.
زن پیروزیش را تبریک می گوید و سپس عاجزانه می افزاید که پسرش به خاطر ابتلا به بیماری سخت مشرف به مرگ است و او قادر به پرداخت حق ویزیت دکتر و هزینه بالای بیمارستان نیست.
دو ونسنزو تحت تاثیر حرفهای زن قرار گرفت و چک مسابقه را امضا نمود و در حالی که آن را در دست زن می فشرد گفت: برای فرزندتان سلامتی و روزهای خوشی را آرزو می کنم.
یک هفته پس از این واقعه دوونسنزو در یک باشگاه روستایی مشغول صرف ناهار بود که یکی از مدیران عالی رتبه انجمن گلف بازان به میز او نزدیک می شود و می گوید: هفته گذشته چند نفر از بچه های مسئول پارکینگ به من اطلاع دادند که شما در آنجا پس از بردن مسابقه با زنی صحبت کرده اید.

ادامه مطلب ...

شیخ و مریدان 2

آورده اند که : هدفمندی یارانه ها تاثیر چندانی بر قیمت مسکن ندارد. شیخ را گفتند این تاثیر “نه چندان زیاد” چقدر است؟ شیخ فرمود پنجاه شصت میلیون ! و مریدان گریستند و یقه را پاره کردند.





روزی شیخ در اینترنت به صفحات فیلتر شده می نگریست و می فرمود : در اینجا چیزی می بینم که شما نمی بینید.



گفتند چه چیز می بینی یا شیخ؟


فرمود : آزادی مطلق !


و مریدان گریستند.




شیخ را گفتند نیاز به مسکن کم شده.



شیخ بگفت : و نیاز به قبر زیاد !



و مریدان گریستندی.





روزی شیخ را گفتند چرا هواشناسی دمای هوا را کم اعلام همی کردندی ؟



گفت : از برای اینکه مردمان خنک تر گردند.



و مریدان نعره زدند و از هوش رفتند.





گفتند قیمت زرد آلو آذربایجان ۵۵۰۰ است.



گفت خب نخرید.



مریدان سر به دیوار کوفتندی.





روزی پرسیدند فزودن قیمت گاز از برای چیست ؟



فرمود از برای رونق نساجی و هاکوپیان.



و مریدان همی گریستند.





روزی شیخ از بازار گذر کردی ، گوسفند مذبوحی را دید در قصابی آویزان و مردمان هیچ یک توان و یارای خرید نداشت. شیخ فرمود : عمر این گوسفند بعد از مرگ درازتر است از عمرش قبل مرگ.



و مریدان مدهوش گشتند و نعره ها زدند.





شیخ روزی با مریدان از بازار میوه فروشان گذر کرد و گیلاسی دید که کرمی در آن لولیده و به ولع تمام گیلاس همی خورد.



شیخ گریست و فرمود : خوشا به آن کرم و توانگریش . عمری زیستم و نتوانستم چارکی گیلاس بخرم.



دست ما کوتاه و خرما بر نخیل



آسمان و زمین بر ما شده بخیل



و مریدان رم کردند و سر به بیابان گذاشتند.





روزی از شیخ پرسیدند اگر زنان همه چادری و تمام حجاب شوند دیگر چه چیز مردان را فاسد کند ؟



گفت : دماغ زنان !



و مریدان فغان کردند و نعره ها زدند.





در ظهر تابستانی شیخ فرمود : هوا بس ناجوانمردانه گرم است.



و مریدان گریستند.



شیخ گفت : زقنبوت ! هرچه که من می گویم که نباید بگریستید !



و مریدان غش غش خندیدند !


 

فقیری که از بیل گیتس ثروتمند تر بود!

موهبت لذت کمک به دیگران بدون داشتن توقع، هر انسانی را ثروتمند می سازد.
هیچ به این مساله فکر کرده اید که یک آدم کم درآمد وقتی بخشی از حقوق روزانه خود را به کسی که محتاج است، کمک می کند، ارزشی چند برابر کمک های چند صد برابری یک آدم ثروتمند که تنها بخشی از ثروت خود را کمک می کند دارد. هیچ به این فکر کرده اید که کسی در حد توان خود وقتی کمکی به شما می کند، می تواند خیلی ارزشمندتر از کمک فردی باشد که بخش بسیار کوچکی از توان خود را در قالب خدمت به شما عرضه می کند.

ادامه مطلب ...