مردی داشت در خیابان حرکت می کرد که ناگهان صدایی از پشت گفت:
اگر یک قدم دیگه جلو بروی کشته می شوی
مرد ایستاد و در همان لحظه آجری از بالا افتاد جلوی پایش.
مرد نفس راحتی کشید و با تعجب دوروبرش را نگاه کرد اما کسی را ندید
بهر حال نجات پیدا کرده بود
به راهش ادامه داد . به محض اینکه می خواست از خیابان رد بشود باز همان صدا گفت :
بایست
مرد ایستاد و در همان لحظه ماشینی با سرعتی عجیب از کنارش رد شد . باز هم نجات پیدا کرده بود
مرد پرسید تو کی هستی و صدا جواب داد : من فرشته نگهبان تو هستم
مرد فکری کرد و گفت :
اون موقعی که من داشتم ازدواج می کردم کدام گوری بودی ؟
یه شب قرار بود با دوستام بریم بیرون. به زنم گفتم من ساعت 12 خونه
هستم. قول میدم اون شب نفهمیدم چه جوری وقت گذشت مشروب هم خورده بودم ساعت
3 بود که رسیدم خونه. همچین که درو باز کردم ساعت دیواری شروع کرد:
کوکو…کوکو….کوکو
یهو یادم افتاد زنم ممکنه بیدار شده باشه واسه همین منم 9 دفعه دیگه گفتم: کوکو کوکو….کوکو………… .کوکو
خیلی به خودم افتخار کردم که این راه حل رو پیدا کرده بودم در این حالت مستی. 3 تا ساعت میگه و 9 تا هم من میگم ,جمعش میشه ساعت 12
صبح روز بعد زنم پرسید چه ساعتی اومدی دیشب؟
گفتم 12 اومدم. اونم اصلا به نظر عصبانی نیومد.
بعدش گفت: ما یه ساعت نو لازم داریم.
پرسیدم: چرا؟
گفت: آخه دیشب ساعت 3 دفعه گفت کوکو..کوکو..کوکو…بعد گفت: اه 4 تا کوکوی
دیگه کرد. بعدش گلوشو صاف کرد 3تا کوکوی دیگه. بعد خندید 2 تا کوکوی دیگه.
آخرشم پاش گرفت به میز خورد زمین و گوزید!!
هوس زن گرفتن به سرم زده بود. دوست داشتم وضع مالی خانواده همسرم پایینتر از خانواده خودم باشد تا بتوانم زندگی بهتری برایش فراهم کنم. مادرم چنین دختری برایم در نظر گرفتهبود. نمیدانم این خبر چگونه به گوش رئیسم رسید چون به صرف نهار دعوتم کرد تا نصیحتم کند. اسم رئیس من عاصم است اما کارمندان به او میگویند عاصم جورابی!
سر ساعت به رستوران رفتم. رئیس تا مرا دید گفت: چون جوان خوب و نجیب و سربهراهی هستی میخوام نصیحتت کنم. و بعد هم گفت: مبادا به سرت بزنه و بخوای واسه زنت وضع بهتری فراهم کنی! و ادامه داد: اگه به حرفم گوش نکنی مثل من بدبخت می شی. همونطور که من بدبخت شدم و حالا بهم میگن عاصم جورابی!
پرسیدم: جناب رییس چرا شما رو عاصم جورابی صدا میکنن؟ جواب داد: چون بدبختی من از یه جفت جوراب شروع شد. و بعد داستان زندگی اش را برایم تعریف کرد:
فقط 1% جمعیت دنیا رو داریم، اونوقت 30% کشتههای سوانح هوایی دنیا ایرانیاند،
سوار هواپیما بشی انگار سوار عزرائیل شدی؛ اصفانیا راس میگن که دیگه بلیط دوطرفه رفت و برگشت بخری ریسک داره، باید فقط یهطرفه خرید که ضرر توش نباشه!
ساعت دوازده شب چنان برفی اومد که نگو، بعد یهو ابرا رفتن برفا آب شد کم مونده بود خورشیدم نصفه شبی طلوع کنه...
بچهها دور هم جمع شدن مثلا دارن میجنگن، بهشون میگم اسم چند تا پهلوان ایرانی رو بگین، میگن: اسپایدرمن، جومونگ، مختار!
پول شارژ باطری موبایلمون از پول کارت شارژش بیشتر میشه،
پلوپز خریدم، ساخت ایران (نمیگم کدوم شهر تا توهین حساب نشه!) روش نوشته «اتوماتیک» ولی توی دفترچهاش نوشته: اگه تهدیگ قهوهای کمرنگ دوست دارین نیم ساعت، قهوهای پررنگ 45 دقیقه و قهوهای تیره یک ساعت صبر کنین و بعد پلوپز رو خاموش کنین!
میریم تو مغازه میپرسیم آقا شارژ دوتومنی ایرانسل چند؟
صندوق پیشنهادات و انتقادات گذاشتن تو بیمارستان، پره پوله.
مدیر باغ وحش پارک ارم تهران گفته مرگ ببر سیبری ممکن است ناشی از مصرف «گوشت خر» باشد. یعنی ما از ببر هم پوست کلفتتریم؟!
زنگ زدم ۱۳۴ (سامانه هواگو) برای هواشناسی، میگه هوا هم اکنون صاف تا قسمتی ابری همراه با افزایش ابر، وزش باد و گردوغبار، با بارش پراکنده برف و باران و مه صبحگاهی.
ماشین صفر رو از کمپانی تحویل گرفتیم، تا برسیم پمپ بنزین، بنزینش تموم شد؛
رفتم کلانتری میگم گوشیم رو گم کردم. میگه کجا گم گردی؟ میگم پارک. میگه چرا رفتی پارک؟؟؟؟
دختر 11 ساله به مامانش میگه: "آخه تو از عشق چی میدونی؟"،
ساعت ۶ صبح از ایرانسل اساماس اومده: با شارژ ۹۰۰۰ تومان دیگر، برندهی ۲۱۰ تومان شارژ هدیه خواهید شد!
دانشگاه میزنن شروع سال تحصیلی یک مهر، استاداش بیست مهر میان، دانشجوهاش یه ماه بعدش!
آمار جراحی بینی انجام شده در تهران 23 برابر کل قاره آسیا است،
با هر کی دوست میشیم، همون هفته تولدشه.
پوشکِ بچه از غذایِ بچه گرونتره!
یه میلیون وام میخوایم بگیریم، میگن ده میلیون پول باید تو حسابت باشه!
مسئول خوابگاه میگه چرا دیر اومدی؟ میگم کلاس زبان بودم مامانم در جریان هست. میتونین زنگ بزنین بپرسین.. میگه از کجا معلوم؟ شاید خودت و مامانت از قبل با هم هماهنگ کرده باشین!!!
اساماس خالی ارسال میکنی انگلیسی حساب میکنن،
همین روزهاست که گداها با یه دستگاه کارتخوان بیفتن دنبالمون!
دزدگیر ماشینمو دزدیدن!
طرف سر هیچکدوم از کلاسهای دانشگاه نمیره اما هر ترم سر کلاس تنظیم خانواده بدون غیبت حاضر میشه!
یارو دیگه تو خیابون نون جلو پاش میبینه بوس نمیکنه بزاره کنار، برمیداره میخوره!
بابا
اینا دیگه حرفای من نیست
خوب حتماً یه چیزی
هست که دانشمندان و فیلسوفان هم ناله میکنند
Every man should get married
some time; after all, happiness is not او گفت: به برای انداختن زباله دیر کردم ؟ " 0من هم دنبالش به سمت خیابان دویدم و فریاد زدم
" نه ، بپر توش |