زنان و مردان بسیاری می توانند با هم بخوابند، اما تعداد بسیار محدودی از آنان می توانند با هم بیدار بمانند!

برتراند راسل

جنگ نرم !!

جنگ نرم یعنی همین فیلمهای رمانتیک خارجی که نشان میدهند زندگی متاهلی چقدر زیباست بعد جوان ایرانی میرود ازدواج میکند بدبخت میشود میرود پی کارش.


طرح آمارگیری خانوار
شما چند تا بچه دارین؟
بابام : یکی
ولی توشناسنامه که نوشته دو تا
اونو میگی؟ دکور خونست
فقط وقتهایی که اینترنت قطع میشه میاد بیرون یه دوری میزنه

شیخ و سیکس پک !


گویند مریدان شیخ همگی از برای ساختن هیکل شش تکه به باشگاه بادی بیلدینگ شدندی! خود شیخ چند سالی در باشگاه مشغول هارتل بودی. تا مریدان بدید بسیار مسرور گشت و به استقبالشان رفت .
یکی از مریدان دختر باز خدمت شیخ عرض کرد : یا شیخ ! بر ما بگو با کدامین دستگاه کار کنیم تا دختران و دافان را تحت تاثیر قرار داده مخشان را بزنیم ؟؟؟
شیخ بی درنگ فرمود : ای مرید ! در میان دستگاهها هیچ دستگاهی مانند دستگاه خود پرداز دختران را تحت تاثیر قرار ندهد !!!
مریدان از این حکمت دانی شیخ روانی شده آنقدر روی تردمیل دویدند تا به دیار باقی شتافتند.

لعنت به شما و کاراتون.
عاشق میشید؛ عروسی میکنید و بعد بچه دار میشید , بعد حالتون از هم به هم میخوره و طلاق میگیرید.گاهی هم طلاق نگرفته باز میرید عاشق یکی دیگه میشید.لعنت به همتون که حتی مث مرغابی هم نمیتونید فقط با یکی باشید...!

استخوان خوک و دستهای جذامی - مصطفی مستور

هرگز عاشق نمی شوم


زن زود خسته می شود
آزادی می خواهد / می رود تا برقصد جلوی چشمِ همه
زن باید با روشنفکر ازدواج کند / تا جلوی همه بخندد
با همه مهربان باشد
من روشنفکر نیستم / دیوانه ام
دلتنگی را دوست ندارم / نگاه مردم به صورت زنم را نیز
اگر عاشق شوم نصف مردم شهر را به رگبار خواهم بست
من هرگز عاشقِ زن نمی شوم

25 دقیقه به رفتن

چوبه ی دار بر پا می کنند بیرون سلولم
25 دقیقه وقت دارم
25 دقیقه ی دیگر در جهنم خواهم بود
24 دقیقه وقت دارم
آخرین غذای من کمی لوبیا است
23 دقیقه مانده است
هیچ کس نمی پرسد چه احساسی دارم
22 دقیقه مانده است
به فرماندار نامه نوشتم ، لعنت خدا به همه ی آنها
آه.... 21 دقیقه ی دیگر باید بروم
به شهردار تلفن می کنم ، رفته نهار بخورد
20 دقیقه ی دیگر وقت دارم
کلانتر می گوید " پسر می خواهم مردنت را ببینم ."
19 دقیقه مانده است
به صورتش نگاه می کنم و می خندم.... به چشم هایش تف می کنم
18دقیقه وقت دارم
رییس زندان را صدا می زنم تا بیاید و به حرف هایم گوش دهد
17 دقیقه باقی مانده
می گوید " یک هفته ، نه سه هفته ی دیگر خبرم کن
حالا فقط 16 دقیقه وقت داری ."
وکیلم می گوید متاسفانه نتوانستم کاری برایت انجام دهم
م م م ...15 دقیقه مانده است
اشکالی ندارد اگر خیلی ناراحتی بیا جایت را با من عوض کن
14 دقیقه وقت دارم
پدر روحانی می آید تا روحم را نجات دهد
در این 13 دقیقه ی باقی مانده
از آتش و سوختن می گوید و من احساس می کنم که سخت سردم است
12 دقیقه ی دیگر وقت دارم
چوبه ی دار را آزمایش می کنند ، پشتم می لرزد
11 دقیقه وقت دارم
چوبه ی دار عالیست و کارش حرف ندارد
10 دقیقه ی دیگر وقت دارم
منتظرم که عفوم کنند ... آزادم کنند
در این 9 دقیقه ای که باقی مانده
اما این که فیلم سینمایی نیست ، بلکه ... خب ، به جهنم
8 دقیقه ی دیگر وقت دارم
بهتر است حواسم جمع قدم هایم باشد و گر نه پاهایم می شکند
6 دقیقه ی دیگر وقت دارم
حالا پایم روی سکوست و سرم در حلقه ی دار....
5 دقیقه ی دیگر وقت دارم
یالا، عجله کنید ، چیزی بیاورید و طناب را ببرید
4 دقیقه ی دیگر وقت دارم
حالا می توانم تپه ها را تماشا کنم ، آسمان را ببینم
3 دقیقه ی دیگر باقی مانده
مردن ، مردن انسان به راستی نکبت بار است
2 دقیقه ی دیگر وقت دارم
صدای کرکس ها را می شنوم... صدای کلاغ ها را می شنوم
1 دقیقه ی دیگر مانده
و حالا تاب می خورم و می ی ی ی روم م م م م م ....
«شل سیلور استاین»