بودا به دهی سفر کرد
...
زنی که مجذوب سخنان او شده بود از بودا خواست تا مهمان وی باشد.
بودا پذیرفت و مهیای رفتن به خانهی زن شد.
کدخدای دهکده هراسان خود را به بودا رسانید و گفت : این زن، هرزه
است به خانهی او نروید !
بودا به کدخدا گفت : یکی از دستانت را به من بده !!!
کدخدا تعجب کرد و یکی از دستانش را در دستان بودا گذاشت.
آنگاه بودا گفت : حالا کف بزن !!!
کدخدا بیشتر تعجب کرد و گفت: هیچ کس نمیتواند با یک دست کف بزند
؟!!
بودا لبخندی زد و پاسخ داد : هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی بد و
هرزه باشد، مگر این که مردان دهکده نیز هرزه باشند.
بنابراین مردان و پولهایشان است که از این زن، زنی هرزه ساختهاند
سلام
این پستت که عالی بود
قضیه این روانشناسی اسم ها چیه اگه میشه این اسن ها رو هم برای من ردیف کن شایان علیرضا داود میثم
آزاده سارا زهرا آیدا طاهره
هزینش رو هم بگی البته اگه داره ارسال میشه!!!
خیلی زحمت کشیدی اومدی !!! خودم برات جبران کنم!!!!!!
هیچ معلولی بی علت نیست...جالب بود شاد و خوش باشی
Man kheili webloge shoma ro doost daram...Hamash ghashange