مرد نگاهی وحشت زده به او کرد و گفت :
" – حتما شوخی می کنید، من هرگز نمی توانم به همسرم شلیک کنم."
مامور سیا نگاهی کرد و گفت : " مسلما شما فرد مناسبی برای این کار نیستید."
.
بنا براین آنها مرد دوم را مقابل همان در بردند و در حالیکه اسحه ای را به او می دادند گفتند:
"- ما باید بدانیم که تو همه دستورات ما را تحت هر شرایطی اطاعت می کنی. همسرت درون اتاق نشسته است این اسلحه را بگیر و او بکش "
مرد
دوم کمی بهت زده به آنها نگاه کرد اما اسلحه را گرفت و داخل اتاق شد.
برای مدتی همه جا سکوت برقرار شد و پس از 5 دقیقه او با چشمانی اشک آلود
از اتاق خارج شد و گفت:
" – من سعی کردم به او شلیک کنم، اما نتوانستم ماشه را بکشم و به همسرم شلیک کنم. حدس می زنم که من فرد مناسبی برای این کار نباشم،"
کارمند سیا پاسخ داد:
"- نه! همسرت را بردار و به خانه برو."
حالا تنها خانم شرکت کننده باقی مانده بود. آنها او را به سمت همان در و همان اتاق بردند و همان اسلحه را به او دادند:
"
– ما باید مطمئن باشیم که تو تمام دستورات ما را تحت هر شرایطی اطاعت می
کنی. این تست نهایی است. داخل اتاق همسرت بر روی صندلی نشسته است .. این
اسلحه را بگیر و او را بکش."
او
اسلحه را گرفت و وارد اتاق شد. حتی قبل از آنکه در اتاق بسته شود آنها
صدای شلیک 12 گلوله را یکی پس از دیگری شنیدند. بعد از آن سر و صدای
وحشتناکی در اتاق راه افتاد، آنها صدای جیغ، کوبیده شدن به در و دیوار و
... را شنیدند. این سرو صداها برای چند دقیقه ای ادامه داشت. سپس همه جا
ساکت شد و در اتاق خیلی آهسته باز شد و خانم مورد نظر را که کنار در
ایستاده بود دیدند. او گفت:"- شما باید می گفتید که گلوله ها مشقی است.
من مجبور شدم آنقدر با صندلی بزنمش تا بمیرد !!!!!!!!
no wayyyyyyy
porrrrrrrrrrro00o0o0o0!!!
اِ !!! اگر من بودم قبل ازین که برم تو اتاق حتما از مشقی یا اصلی بودن گلوله ها مطلع می شدم...{شکلک آدم بدجنس}
در ضمن یادم نیس کجا اینو خوندم ولی فکر کنم اسم نویسندش شیخ بهنام (ع) بور که فرمودن دختر ها سر و ته یه کرباسن!!! و ذاتشون رو همه می دونن...
پس حالا که متوجه شدی زنها کلا فرشته ان پس اصلا اساسا فاصله ات رو باهاشون تا می تونی حفظ کن{شکلک خنده اینجوری نیشش تا بنا گوشش باز}
در ضمن سلام خوبی؟