مردی داشت در خیابان حرکت می کرد که ناگهان صدایی از پشت گفت:
اگر یک قدم دیگه جلو بروی کشته می شوی
مرد ایستاد و در همان لحظه آجری از بالا افتاد جلوی پایش.
مرد نفس راحتی کشید و با تعجب دوروبرش را نگاه کرد اما کسی را ندید
بهر حال نجات پیدا کرده بود
به راهش ادامه داد . به محض اینکه می خواست از خیابان رد بشود باز همان صدا گفت :
بایست
مرد ایستاد و در همان لحظه ماشینی با سرعتی عجیب از کنارش رد شد . باز هم نجات پیدا کرده بود
مرد پرسید تو کی هستی و صدا جواب داد : من فرشته نگهبان تو هستم
مرد فکری کرد و گفت :
اون موقعی که من داشتم ازدواج می کردم کدام گوری بودی ؟
:)) !!!!!